دفترسبزسخن
دفترسبزسخن
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط مریم |

من میدویدم تند

چونان گردبادکه میپیچدبه دورخویش

تاگم کندوجودخسته خودرامیان خویش

یاترس بکارد

میان چشمهای هراسان به سوی خویش

اماقصدمن ترساندنت نبود

من چونان گردباد،که میپیچدبه دورخویش

میخواستم گم کنم وجودخسته خودرامیان خویش

یارحمتی بکارم میان چشمهای توکه تندتند

از پی ام می آمدند با پاها

اماگناه من بخشودنی نبود

من چنگ میزدم، به ابرهای سیاه گذشته ام

باناخن ندامتم

شایدکه روشن شوداین کوچه هراس

ازیک برق یک امید

امادریغ که جزاشک چیز دیگری نبود

درخاطرم گذشت ،برای رهایی ازاین عذاب

پنهان کنم حقیقت زشتم راپشت یک نقاب

امانقابهاهمه دریده بود

درظلمت سیاه شب ،هیچ روشنی نبود

حتی ستاره ای که ازدوربخندد به روی من

تامردم سیاه چشمهای من

یک خال روشن ازستاره گذارد به گونه اش

اماچشمهای توپرازنوربودوبس

می خواستم فریادبرآورم ازاعماق سینه ام

اماتمام سلولهای حنجره ام نعره میزدند

بدبخت

        بدبخت

                بدبخت

دیدم عجب زمان فریادهم گذشته است

قلبم شکست ازاین بیکسی خود

خاموش وپرزدرد

وارد به کوچه ای شدم که برایم آشنانبود

قلبم شکسته دراعماق سینه ام

دریای اشک نشسته به دیده ام

درامتداد دیوارها گام میزدم

دیگرپی نقاب نبودم برای فریفتنت

زیراچه فایده داشت این نقاب ،که میگسست دربرابرت

من گام میزدم باحسرت ودریغ

ناگه تمام دیوارشد دربرابرم

ای وای من این کوچه بن بست بود وای من

قلبم شکست دوباره دراعماق سینه ام

اشکم به خون نشست میان دودیده ام

میخواستم فرارکنم ازاین مصیبت بزرگ

ناگه تو ابتدای کوچه ایستادی

چشمهایت شدسدفرارمن

مرغ رمق پرید

من بی رمق شدم

پاهای من بسان اشکم افتادبرزمین

باعجزگفتم

غلط کردم مراببخش

وتو رفتی به کوچه دگر

انگارکردی که مراهرگزندیده ای

حالاهروقت به یک کوچه بن بست میرسم

شرمنده میشوم

از:مریم

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: