دفترسبزسخن
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط مریم |

روزی روزگاری مسولین به فکرتاسیس یک مرکزافتادندکه پسرها بتوانندبه آنجابروندوزن موردنظرخودراپیداکنند.

پسرهادسته دسته وارداین مرکزمی شدندوکلی هم ذوق می کردندالبته بعضی ازمردهای متاهل هم دزدکی وباقیافه ای مبدل وارداین مرکزمیشدند.ولی بعضی ازآنهاآنقدرپرروبودندکه هیچ دلیلی برای پنهان کاری خودنمیدیدند.

روزی دوپسرکه باهم دوست بودندبه این مرکز رفتند تازن موردنظرخودراپیداکنند. دراولین طبقه بر روی درنوشته شده بوداین زنهابسیارزیباهستندوهیچگونه هنری ندارند تنهاهنرآنهااین است که باهرمدجدیدرنگ عوض میکنندوبه همان شکل درمی آیند.طبیعتانبایدانتظارداشته باشیدکه همسری خوب ومادری دلسوزباشند.

درطبقه دوم بر روی درنوشته شده بوداین زنها هم زیبا وهم پولدارهستندبنابراین ازپذیرش آقایانی که سرمایه آنهازیرپانصدمیلیون ریال می باشدجدامعذوریم.

این دوآقاپسردرحالیکه خیلی دمق شده بودندازپله هابالارفتندتابه طبقه سوم رسیدند درطبقه سوم برروی درنوشته شده بوداین زنهاجذاب وبسیاردوست داشتنی هستندو

ویژگی بارزآنها دراین است که بسیارعفیف وپاکدامن میباشند.دراین هنگام دوآقاپسرجوان باقیافه ای متعجب به هم نگاه کردندوگفتند:عفیف وپاکدامن یعنی چه؟

آنهاحسابی گیج شده بودندونمی دانستند که ازبین طبقه اول وسوم کدام یک راانتخاب کنند

ولی ازشماچه پنهان که دلشان درطبقه اول گیرکرده بود.بنابراین آهسته آهسته

ازپله هاپایین آمدند ودرحالیکه بسیارهیجان زده بودند و لحظه ای خنده از لبهایشان

دورنمیشدهل خوردندتوی طبقه اول بدون آنکه بفهمندعفیف وپاکدامن یعنی چه!!!

از : مریم

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط مریم |

تقدیم به کودکی ام ، آن معصومیت از دست رفته

شکلک در می آوردیم و میخندیدیم

زنگ میزدیم ، فرار می کردیم و می خندیدیم

بزرگ می شوم

                تو نیستی

                          می گریم

 

از : مریم

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط مریم |

امشب

تمام تنم درچارچوب پنجره پولاد

درانتظارآمدنت

ازغربت غریب غم آلودسینه ام

تادشتهای سبز نگاه تو

گلدسته های سرخ توسل را

تقدیم دستهای تو میدارد

دستی که تاگره گره بگشاید

دیوارهای پنجره را

امشب

عجیب بوی معجزه می آید

از : مریم

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط مریم |

مرگ ازپنجره بسته به من مینگرد

زندگی ازدم در

قصدرفتن دارد

روحم ازسقف گذرخواهدکرد

درشبی تیره وسرد

تخت حس خواهدکرد

که سبکترشده است

درتنم خرچنگی است

که مرامی کاود

خوب میدانم من

که تهی خواهم شد

وفروخواهم ریخت

توده زشت کریهی شده ام

بچه هایم ازمن میترسند

آشنایانم نیز

به ملاقات پرستارجوان می آیند

از : شادروان عمران صلاحی

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط مریم |

هرچه احساس است فدای یک نگاه سبز

ای که دورافتاده ای ازمن

روح من نزدیک توست

چون پرنده روز وشب درخاطرم پرمیزنی

هرزمان تنهاشوم

همراه بامهتاب خیال

از افقها بر لب بام دلم سرمیزنی

از : مریم

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط مریم |

آدمها حرفها می زنند

                        وگاه

                            حرفها آدمها را

 

 

از : مریم

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:طنز, توسط مریم |

بلاخره مانفهمیدیم این لیلی زشت بوده یا زیبا اگرزیبا بوده که هیچ

چون تنها دراینصورت است که کل داستان منطقی به نظرمیرسد ولی اگرزشت بوده....



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط مریم |

دنیا دو روز است یک روز با تو و روز دیگر علیه تو

روزی که باتوست مغرورنشو و روزی که علیه توست

ناامید مگردزیرا هردو پایان پذیرند

(امام علی علیه السلام)

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط مریم |

دیروز

حرفهایم را -تمام حرفهایم را-

به غنچه توی باغچه گفتم

امروز

نمیدانم چه شده است که

غنچه

      گل

         پرپر

 

از : مریم

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:عقل,عشق,هوس, توسط مریم |

به یادعلی شریعتی که درباغ ابسرواتوار او  گریستم

دربرهوت دنیا    که گاه به سراب خیال میرسیم

                                                  وگاه به آب حقیقت

این من خسته باسه یارقدیمی

                                عقل ، عشق ، هوس

ره میپویم      به سمت...



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:غارنشین, توسط مریم |

بابا بزرگ غارنشین      یه روز توغار تنگ غروب

دلش گرفت اززمونه     چشماشوبست بی بهونه

توی دلش.....



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط مریم |

خاکهامعترضند

آفرینش خمیازه ای میکشد

به درازای اعتصاب

خداپشت میزکارش میشنود

خلقت آدم موقوف

ومن رها میشوم نیمه کاره

زیردستهای خدا



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط مریم |

من میدویدم تند

چونان گردبادکه میپیچدبه دورخویش

تاگم کندوجودخسته خودرامیان خویش

یاترس بکارد

میان چشمهای هراسان به سوی خویش

اماقصدمن ترساندنت نبود

 



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط مریم |

                  میلاد بانوی مهربانیهامبارکباد

نوشته شده در تاريخ شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط مریم |

توای مادرکه یک عمره دلت باغصه دم سازه

صبوریهای تومادر منوبه گریه میندازه

مث یک طفل خواب آلوده من محتاج آغوشم

ازاون لالاییات مادربخون بازم توی گوشم

برای سرنوشت من تودلواپس ترین بودی

برای اشکهای من همیشه آستین بودی

توای تنهاترین غمخوار توای مطرحترین یارم

به نام نامی مادر همیشه دوستت دارم

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط مریم |

گفتم خدایاازهمه دلگیرم!گفت :حتی ازمن؟

گفتم خدایادلم راربودند!گفت:پیش ازمن؟

گفتم خدایا چقدردوری!گفت:تویامن؟

گفتم خدایاتنهاترینم!گفت :پس من؟

گفتم خدایاکمک خواستم!گفت:ازغیرمن؟

گفتم نگران آینده ام!گفت:نه به اندازه من!

گفتم خدایادوستت دارم گفت:بیشترازمن؟

گفتم خدایا اینقدرنگومن!گفت:تویامن؟